پيام
+
طبيب عشق مسيحادم است و مشفق ليك/..چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند؟/..
سحر علوي
89/2/15
دلتنگ زمانه
خرم آنروز كه محو رخ دلدار شدم../ در ره ميكده خاك قدم يار شدم../تا كه بر دامن گل بوسه زنم خار شدم../ من بخال لبت اي دوست گرفتا رشدم../ چشم بيمار تو را ديدمو بيمار شدم../
مي نوش.
قدم از خاك به نه طاق مطبق بزدم../ نقشي از عشق بر اين لوح معلق بزدم../ ساغاري از كف آن ساقي مطلق بزدم../ فارغ از خود شدمو كوس انالحق بزدم../همچو منصور خريدار سر دار شدم../
مي نوش.
متاسفانه نام شاعرشو نميدونم
مي نوش.
بگذاريد كه با خويش بمويم شب و روز../ قصه جام و بت و بتكده گويم شب و روز../ تا نفس هست ره عشق بپويم شب و روز../ در بتخانه گشاييد برويم شب و روز ../ كه من از مسجد و از مدرسه بيزار شدم../