پيام
مي نوش.
89/6/16
مي نوش.
اگر نبودي، نه زندگي اين قدر پيچيده بود و نه ما اين قدر گرفتار جنگ نرم و سخت و متحير و خسته از فتنه! همه چيز در افقي پايين و با آرامش در جريان بود؛ البته در جريان که نه، راکد بود، و ما راحت. ما هم همان طور که دوست داريم، در گوشه اي آرام، پي کار و زندگي خودمان بوديم، و به اين که با مقداري از دسترنج مان، دستگيري کنيم از فقيري، راضي.
مي نوش.
درست است که «في دولة ائمة الجور» بود، اما «انّ ارض الله واسعة»؛ بالاخره يک کار بي دردسر غيرحکومتي اي پيدا مي کرديم.
مي نوش.
خودت وارسته بودي، مومن بودي، متقي بودي، «لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» بودي، «ينظر بنور الله» بودي، از اين مشکلات ما نداشتي، باشد! نبايد ما را هم در نظر مي گرفتي؟ ماجراي «و من تاب معک» را مگر نشنيده بودي؟
ما را گرفتار کردي و خودت رفتي «في مقعد صدق عند مليکٍ مقتدر»؟
حسين.م
جالب بود!
مي نوش.
چرا علامت سوال ميذاري طيبه جان؟
ايميك
جالبناكه!
مي نوش.
گوش جان باز به فتواي تو داريم، بگو...*
با چنين حال بميريم و يا گريه کنيم؟...
اي تو با لهجه ي خورشيد سراينده ي ما...*
ما تو را با چه زباني به خدا گريه کنيم؟
فرهنگ خورگام - رنجكش
جالب و زبيا بود
مي نوش.
خواب بودم سخن عشق تو بيدارم كرد...