پيام
+
اينجا کسي هواي مسيحا نمي کند..* اين خاک احترام به دريا نمي کند *

چه زود دير ميشه
89/7/20
مي نوش.
شهر پر از هوي، نفسم را گرفته است..* اينجا کسي براي تو جا وا نمي کند..* نامت براي رفع بلا روي طاقچه است ..* ورنه کسي نگاه به آقا نمي کند...يا مهدي عج
حسين.م
كاش مشكل ما اين چيزا بود!
مي نوش.
نه خير بحث زندان بودن مدارس دخترانه نيست بحث اينه كه اين وضع اخلاقي و ارزشي ماست بعد نشستيم ميگيم چرا امام مهدي عج نميان؟؟ كي منتظر آقاست؟ براي كي ميخان بيان؟
*جهادي
مشكل ما نوع تربيتيه كه نتيجه اش اين ميشه
حسين.م
آقا به خاطر بنده و امثال بنده اي كه ادعا داريم و كار خودمون رو مي كنيم نميتونه بياد...وگرنه بفقيه كه رو راست اومدن و ميگن ما اين كاره نيستيم...پناه بر خدا
حسين.م
مهم نيست بهنوش خانم...با خودم بودم.حديث نفس بود
حسين.م
آره.شايد ديوونه شدم!
*جهادي
خيلي خوبه ادم با خودش حديث نفس كنه بعضي وقتا از اين راه به جاهاي خوبي ميرسيم
طعم باران
آن ها دو نفر بودند. 2 تا دختر. توي ميدان شهيد مطهري. دورو برشان پر از نيرو بود اما نه خودي.هيچ کاري نميشد برايشان کرد. خرمشهر تقريبا کامل افتاده بود دست عراقي ها.حلقه محاصره ميدان مطهري تنگ تر ميشد.رفتيم بالاي پشت بام ساختمان.
طعم باران
آنها دو نفر بودند. 2 تا دختر. دو تا دختر که راه عراقي ها را آن همه مدت سد کرده بودند. خون خونمان را مي خورد. بايد برايشان کاري مي کرديم.ولي نمي شد. تيرهايشان تمام شده بود. گويا. شليک نمي کردند. عراقي ها هم شليک نمي کردند. مي خواستند بگيرندشان. ديگر رسيده بودند به ميدان که 2 تا صدا آمد.
تق ...
تق ...
لوله هاي تفنگ را گرفته بودند سمت همديگر. آنها هنوز دو نفر بودند. 2 تا دختر.
طعم باران
فرسنگ ها دوريم ز وادي محبت....
ساقي رضوان
دووووووووووور
مي نوش.
يعني همديگرو كشتن باران عزيز؟؟ واي خداي من
شروق z_m
اتفاقا يکي از اشکالات بزرگ متوجه همين مدرسه هاست نه اون زمان که ما رو تو زندان کرده بودن و کوچکترين ازادي ها رو از ما گرفته بودن تو کارشون موفق بودن نه حالا که مدرسه ها رو به پارک اشتباه مي گيريم !همش افراط و تفريط و طرح هاي کارشناسي نشده
مي نوش.
با نظرت موافقم شروق گرامي ولي بحث اين فيد اينه كه جامعه غفلتزده اي كه احساس نياز به وجود امام نميكنه،و گناه رو عين ثواب و درستي و حق طبيعيش ميدونه، چطور ميشه دراون جامعه انتظار منتظر رو كشيد؟
شروق z_m
مي دونيد من فکر مي کنم اتظار آخرين پله است . يعني اينکه انسان قدم در مسير حق ميذاره و تمام نواقص خودش رو از بين ميبره بعد به يه جايي ميرسه که ديگه فقط وجود امام مي تونه اون رو بالاتر ببره اينجاست که انتظار واقعي اتفاق مي افته . اما در عمل ما از افراد جامعه مون توقع داريم از همون پله اول منتظر باشن . خب اونها هم ضرورت انتظار رو درک نمي کنن . بايد پايه ها اصلاح بشه